روزهای دانشجویی

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۶/۱۶
    505

پست502

دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۵۷ ب.ظ

چند روز بود میخواستم دربارش بنویسم اما کارای دانشگاه و پیدا کردن مریص کامل بینهایت از من یه موجود بی اعصاب ساخته بود

اولش دردسترس ترین جای ممکن رو برای نوشتن انتخاب کردم اما دیدم حاشیه امن اینجاست

اگه اونجا خودمم اینجا زندگی من هست

بگذریم

پدرش سال ها پیش فوت کرده و فکر کنم هیچ خاطره ایی ازش نباید داشته باشه

خیلی نمیشناسمشون اما با توجه به سابقه تحصیلیش میتونم بگم مامانش احتمالا چیزی براش کم نذاشته

چندتا خاطره کوچیک بچگی باهاش دارم که زیاد قشنگ نیستن،بیشتر اذیتم کرده یادداوریشون

خانوادش؟خانواده پدریشو نمیشناسم ، اما خانواده مامانش باب دلم نیست.کلی عیب و نقص توشون هست 

میدونید انگار خیانت و طلاق براشون خیلی عادیه

نمیگم طلاق بد هست یا عیبه،که البته توی خانواده منم هست

از طلاق فاکتور بگیرم اون خیانت برام سخته و غیرقابل هضم ،اخه رگ به ریشه میره دیگه از اینش میترسم

نمیخوام چون پدر نداره چیزی درباره کمبودای جنس مذکر توی زندگیش قضاوت کنم اما حس میکنم نکنه درکی از حس پدرانه نداشته باشه نکنه هیچوقت نتونه به عنوان حامی باشه.شاید برعکس باشه و تمام تلاششو کنه بهترین باشه نمیدونم سر این قضیه خیلی حس دوگانه دارم

از لحاظ مالی هرچی که جلوتر میرم میبینم اونقدرام برام مهم نیست طرف مقابلم چقدر پولداره،اما خب اینا وضعیت خوبی دارن

طی اخرین برخوردم حس کردم یکم عجول هست نمیدونم شاید درست نباشه،شاید برعکس من که باید یخم باز شه و شروع به پرسیدن کنم اون اینجوری نباشه

تنها چیزی که برام عجیبه و صددرصد با قاطعیت میگم نمیتونم باورش کنم اینکه مامانش گفته خودش خواسته با من صحبت کنه که بعید میدونم

جواب من تا این لحظه:83درصد منفی

  • ۹۹/۱۱/۲۰